کد مطلب:28481 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

سلطه ناکثین بر بصره با حیله












2169.شرح نهج البلاغة- به نقل از ابو مخنف-: پس [ از امضای عهد نامه ]طلحه و زبیر گفتند: اگر علی بیاید و ما این چنین اندك و ناتوان باشیم، گردن ما را خواهد زد. از این رو، تصمیم به نامه نگاری با قبیله ها و دلجویی از اعراب گرفتند. به سوی برجستگان و رؤسا و بزرگان، پیك فرستادند و آنان را به خونخواهی عثمان و كنار زدن علی علیه السلام و بیرون راندن عثمان بن حنیف از بصره، فرا خواندند.

قبیله های اَزْد و ضِبّه و قیس بن عیلان، در این كار با آنان بیعت كردند، جز یك یا دو نفر از مردان این قبیله ها كه از این كار، ناخرسند بودند و از چشم آنان پنهان شدند.

ناكثین به سوی هلال بن وكیع تمیمی فرستادند؛ ولی او نزد آنان نیامد. طلحه و زبیر به خانه او رفتند؛ امّا هلال، خود را از آنها پنهان كرد. مادرش به وی گفت: تاكنون كسی را مانند تو ندیده ام. دو پیرمردِ قریش به نزد تو آمده اند و تو از آنان پنهان می شوی؟

مادر، آن قدر اصرار ورزید تا هلال به نزد آن دو آمد و با آنان بیعت كرد و به همراه او تمامی قبیله عمرو بن تمیم و نیز قبیله بنی حنظله بیعت كردند، بجز بنی یربوع؛ زیرا تمام بنی یَربوع از پیروان علی علیه السلام بودند و نیز تمام قبیله بنی دارِم، بیعت كردند، بجز یك نفر از بنی مُجاشع كه اهل دین و فضیلت بود.

چون كار طلحه و زبیرْ محكم شد، شبی تار و بارانی و توفانی بیرون آمدند. به همراه آنان، یارانشان بودند كه زره بر آنها پوشانده بودند و بر روی زره، لباس بر تن داشتند. به هنگام نماز صبح به مسجد رسیدند و عثمان بن حنیف، پیش از آنان به مسجد رسیده بود و صف های نماز، بسته شده بود. عثمان، پیش رفت كه با آنان نماز بگزارد؛ ولی یاران طلحه و زبیر، [ برخلاف صلح نامه] او را كنار زدند و زبیر را جلو انداختند.[1].

2170.مروج الذهب- در گزارش اهل جمل-: آنان وارد بصره شدند.عثمان بن حنیف [ با یاران خود ]به سوی آنان حركت كرد و جلوی آنان را گرفت و میان آنان، جنگی به پا خاست. سپس آنان بر كنار گذاشتن جنگ تا آمدن علی علیه السلام صلح كردند.

آن گاه در یكی از شب ها بر عثمان بن حنیف، شبیخون زدند و او را به اسارت گرفتند و كتك زدند و موهای ریش او را كَندند. سپس پشیمان شدند و بر جانِ بازماندگان خود در مدینه از سوی برادر عثمان (یعنی سهل بن حنیف) و سایر انصار، احساس خطر كردند و از این رو، وی را آزاد ساختند. سپس به سوی بیت المال رفتند. نگهبانان و كلیدداران كه از سبابجه (از مردمان سند) بودند، راه بر آنان بستند، بجز زخمیان، هفتاد نفر از آنان (نگهبانان) كشته شدند كه پنجاه نفرشان را پس از اسارت و شكنجه، گردن زدند. اینان، نخستین كسانی اند كه در اسلام، مظلومانه و دست بسته كشته شدند.

[ همچنین] حُكَیم بن جَبَله را به قتل رساندند كه از بزرگان طایفه عبد القیس و از زُهّاد و عُبّاد قبیله ربیعه بود.[2].

2171.تاریخ الطبری- به نقل از زُهْری، در گزارش اهل جمل-: آنان وارد بصره شدند، در حالی كه عثمان بن حنیف، حكمران آن بود. عثمان به آنان گفت: چه خُرده ای بر پیشوایتان [ علی علیه السلام] می گیرید؟

گفتند: او را در خلافت، از خود، شایسته تر نمی دانیم، در حالی كه او هر كاری خواسته، كرده است.

عثمان گفت: او مرا بر این شهر گمارده است.اینك برایش نامه می نویسم و او را از اهداف شما آگاه می سازم، به شرط آن كه تا پاسخ او به دست ما رسد، نماز را من امامت كنم.

آنان بر این امر، توافق كردند و عثمان، نامه را نوشت.

دو روز نگذشته بود كه بر او یورش بردند و در منطقه زابوقه، نزدیكی [ ویرانه های] شهر رزق، به پیكار با او برخاستند و بر عثمان بن حنیفْ پیروز شدند، او را به اسارت گرفتند و خواستند او را به قتل برسانند؛ ولی از خشم انصار [ مدینه نسبت به خویشان خود]، هراسان شدند و آسیب هایی بر موها و بدنش وارد كردند.[3].

2172.أنساب الأشراف- به نقل از ابو مخنف-: اهل بصره دو دسته شدند.دسته ای با عایشه و همراهانش بودند، و دسته ای دیگر با عثمان بن حنیف...[ همه ]آماده پیكار شدند و به منطقه زابوقه رسیدند. صبحگاهان، عثمان بن حنیف بر آنان، یورش بُرد و با آنان جنگ سختی كرد. كشته ها در میانشان بسیار شد و زخمیان، پراكنده افتادند. پس آنان خواهان صلح شدند و در میان خود، صلح نامه ای تا آمدن علی علیه السلام نگاشتند كه هیچ یك در بازارها و راه ها متعرّض دیگری نشوند و دارالحكومه، بیت المال و مسجد، در اختیار عثمان بن حنیف باشد و طلحه و زبیر و همراهانشان به هر كجا كه خواستند، بروند. سپس دو طرفِ مخاصمه بازگشتند و سلاح بر زمین گذاشتند.

طلحه و زبیر با یكدیگر به گفتگو نشستند.طلحه گفت: به خدا سوگند، اگر علی وارد بصره گردد، گردن ما را خواهد زد. از این رو، تصمیم گرفتند بر عثمان بن حنیف- به گونه ای كه متوجّه نشود-، شبیخون بزنند و یارانشان نیز بر این تصمیم توافق كردند تا این كه در شبی تاریك و توفانی بر عثمان بن حنیفْ وارد شدند. او در حال خواندن نماز عشا با مردم بود. وی را به شدّت، زیر لگد گرفتند و موهای ریش و سبیل وی را كَندند.

عثمان به طلحه و زبیر گفت: [ برادرم ]سهل، در شهر مدینه زنده است. به خدا سوگند، اگر خاری بر من بخَلَد، او به روی خاندان شما شمشیر خواهد كشید- و مخاطبش طلحه و زبیر بودند-.در این هنگام، آنان از شكنجه كردن او دست برداشتند و زندانی اش كردند.

طلحه و زبیر، گروهی را به سركردگی عبد اللَّه بن زبیر به سمت بیت المال فرستادند كه بر آن، چهل مرد و به قولی چهارصد تن از مردم سِنْد (از سیاهان هند) گمارده بودند. نگهبانان از واگذاری بیت المال، پیش از آمدن علی علیه السلام سر باز زدند. [ مهاجمان، ] نگهبانان و رئیسشان، ابوسلمه زُطّی را- كه بنده ای نیكوكار بود- به قتل رساندند.[4].

2173.الإمامة والسیاسة: گزارش كرده اند كه چون میان دو طرف (بصریان و جَملیان) اختلاف شد، بر این مصالحه كردند كه دارالحكومه، مسجد و بیت المال، زیر نظر عثمان بن حنیف باشد و یاران عثمان، هر كجا كه خواستند، بروند و نیز طلحه و زبیر و همراهانشان هر كجا كه خواستند، اقامت كنند تا علی علیه السلام از راه برسد. آن گاه اگر بر قول حقْ اتّحاد كردند، همه در آنچه مردم پذیرفته اند، داخل گردند و اگر اختلاف شد، هر گروه به دنبال خواسته های خود رود و بر این [ عهدنامه]، پیمان و میثاق الهی، ذمّه پیامبرصلی الله علیه وآله و گواهانی را از دو طرف به گواهی گرفتند.

آن گاه، عثمان بازگشت و وارد دارالحكومه شد و به یارانش دستور داد كه به خانه های خود بروند و سلاح بر زمین گذارند. مردم [ نیز] پراكنده شدند... عثمان بن حنیف، چند روزی در دارالحكومه ماند. پس ازمدتی طلحه، زبیر و مروان بن حَكَم، به همراه گروهی، در نیمه شبی تاریك و بارانی، در حالی كه عثمان در خواب بود، بر او حمله بُردند و چهل تن از نگهبانانِ عثمان را به قتل رساندند. عثمان، بیرون آمد و مروان بن حَكَم بر وی حمله كرد و او را به اسارت درآورد و یارانش را كُشت.[5].

2174.الجمل- در گزارش وقایع پس از مصالحه عثمان بن حنیف با اهل جمل-: طلحه و زبیر به دنبال غافلگیر كردن عثمان بودند تا این كه در شبی تاریك و توفانی، آن دو به همراه یارانشان بیرون آمدند و وارد دارالحكومه شدند، در حالی كه عثمان بن حنیف از آنان غافل بود. بر در قصر [ حكومتی]، گروهی از سربازان سِنْدی بودند كه از بیت المال، پاسداری می كردند. آنان (سِنْدیان)، گروهی از سیاهان هندی بودند كه مسلمان شده بودند و از كثرت سجده، پیشانی هایشان آزرده شده بود و عثمان بن حنیف، در پاسداری از بیت المال و دارالحكومه به آنان اطمینان داشت.

جملیان، از چهار سو بر آنان یورش بُردند و آنان را در محاصره قرار دادند و بر آنان شمشیر كشیدند و چهل تن از آنان را با فجیع ترین وضع به قتل رساندند. این كار را زبیر به تنهایی بر عهده داشت.سپس بر عثمانْ یورش بُردند و او را با طناب بستند و موهای ریش او را- كه پُرپشت هم بود- كَندند، به گونه ای كه حتی یك مویْ بر صورتش نماند. طلحه گفت: فاسق را شكنجه دهید، موهای ابروان و پلك هایش را بكَنید و او را به زنجیر بكشید![6].

ر.ك: تاریخ الطبری: 469/4؛ الكامل فی التاریخ: 391/2؛ مروج الذهب: 367/2؛ أنساب الأشراف: 26/3؛ الإمامة والسیاسة: 88/1؛ تاریخ الیعقوبی: 181/2.









    1. شرح نهج البلاغة: 320/9، الدرجات الرفیعة: 386.
    2. مروج الذهب: 367/2.نیز، ر.ك: الكافئة: 17/17.
    3. تاریخ الطبری: 469/4، الكامل فی التاریخ: 319/2.نیز، ر.ك: تاریخ الیعقوبی: 181/2.
    4. أنساب الأشراف: 26/3.نیز، ر.ك: تاریخ الطبری: 464/4 و 467 و 506.
    5. الإمامة والسیاسة: 88/1.
    6. الجمل: 281.